عسل مامان و بابا عسل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

عشق مامان

طپش قلب نازنینم قشنگترین صدای دنیا

سلام ملوسک مامان قربون اون صدای قلبت برم که وقتی شنیدم دلم میخواست فریاد بزنم. اون هفته4شنبه 10 آبان واسه اولین بار با مامان جونی رفتم سونوگرافی پیش دکتر رضا معین الدین دکتری که خاله آذر پیشش کار میکرد.رفتیم داخل مطب و من روی تخت دراز کشیدم روبه روم هم 1lcd بزرگ بود که من شمارو تو اون دیدم و دکتر صدای قلب کوچولوتم واسم گذاشت نمیدونی با چه شدتی و تند تند میزد.خیلی خوشحال شدم که خداروشکر شما سالم بودی.ایشاله نی نی همه مامانای منتظر سالم باشن. موقع برگشتن مامان جونی واست 1دست لباس خوشگل خرید.دستش درد نکنه. 2شنبه 15 آبان هم جواب سونو رو بردم پیش دکتر سوزان ناصری که برای 27 همین ماه بهم نوبت داد برم پیشش. اینم عکس لباسی که مامان جونی واست خ...
17 آبان 1391

تولد بابایی

سلام مامانی قشنگم. امسال روز تولد بابا سعید رو 3نفری باعم جشن گرفتیم البته شما هنوز تو دل مامانی هستی. کوچولوی قشنگم تو امسال بهترین هدیه هم واسه من و هم واسه بابایی هستی که خدای مهربون بهمون داده.  خدارو هزار مرتبه بخاطر این لطف بزرگ شکر میکنم. ما امسال3تایی روز 9 آبان رو واسه باباجون تولد گرفتیم.هورااااااااااا    بابایی تولدت مبارک اینم عکس کیکی که مامانی واست خریده این پایینی هم عکس کادوی شماست که 1 ادکلن خوشبو ...
13 آبان 1391

اولین سونو گرافی

سلام مامانی خوشگلم الهی مامان فدای اون قدوبالای فسقلیت بشه فردا دوباره میخوام برم دکتر قراره سونو کنه ایشاله فردا واسه اولین بار روی ماهتو میبینم عشقم دوست دارم  میبوسمت امشب2شنبست بابایی شرکته من خونه مامان جونیم.1آبان91             ...
5 آبان 1391

اولین نشانه وجود تو در من

جیگر مامان این عکسو که اولین نشونه وجود تو نازنینم در درون من بود یادم رفت واست بذارم که الان گذاشتم.من روز5مهر ازین بی بی چک استفاده کردم و فهمیدم تو کوچولوی من اومدی تو دلم قربونت بره مامانی ...
4 آبان 1391

اولین دل نوشته

سلام عزیزدل مامان الان که دارم این مطلبو واست مینویسم خونه مامان جونیم با دایی مهرداد نشستیم داره واسم با صدای گوشخراش گیتار میزنه حسابی رفته رو اعصابم. بابایی هم نیست رفته همدان هنوز نیومده الان ساعت 10.10 جمعه شبه تو الان حدودا 2ماهته فعلا عدس کوچولوی مامانی قربونت برم میبوسمت زود بیا تو بغلم 
4 آبان 1391

اولین لباس نی نی عسلی

سلام عزیز مامان این لباسو همون روز که رفتم دکتر سونو کرد واست خریدم  بااینکه هنوز نمیدونستم دخملی یا پسمل ولی چون خیلی ذوق داشتم گفتم باید واست 1چیزی بخرم. با مامان جونی رفتیم مغازه سیسمونی نی نی سنتر و این لباس خوشگلو واست خریدم تا ایشاله وقتی صحیح و سالم اومدی بغل مامانی بپوشونم تنت. دلم داره پر میکشه تا زودتر تو این لباس ببینمت عسل مامان. راستی مامانی میخواد دکترشو عوض کنه. چون دکتر حسینی گفت 1مدت کار نمیکنه.قراره خانم یکی از دوستای باباجونی از دکتر سوزان ناصری واسم وقت بگیره. من دیگه برم دارم نهار درست میکنم. مامان جونی و بابایی رفتن زنجان عیادت دایی جمال کمرشو عمل کرده. من و دایی مهرداد خونه ایم. دایی هم سرماخورده هی بهش می...
4 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد